جدول جو
جدول جو

معنی مول کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مول کردن(دِ کَ دَ)
زناکاری کردن. از مردی به طرز نامشروع بار گرفتن. طفل حرامزاده به دنیا آوردن زن. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به مول شود
لغت نامه دهخدا
مول کردن
بار گرفتن زنی از مردی بطرز نامشروع طفل حرامزاده بدنیا آوردن
تصویری از مول کردن
تصویر مول کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ خوَرْ / خُرْدَ)
محل نهادن. محل گذاردن. رجوع به ترکیب محل کردن ذیل محل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ جُ تَ)
در تداول عامه، حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت. (فرهنگ فارسی معین). بر پشت برداشتن کسی یا چیزی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کول گرفتن. کسی را بر پشت خود گرفتن و راه بردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کول (معنی اول) و ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معول کردن
تصویر معول کردن
اوستامیدن تکیه کردن بر اعتماد کردن: (ایمن است از رستخیز افلاک از آنک بر بقای او معول کرده اند) (خاقانی. سج. 517)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میل کردن
تصویر میل کردن
کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)
فرهنگ لغت هوشیار
داستانی کردن بر سر زبانها انداختن که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ لغت هوشیار
گول زدن، یا خود (خویش) را گول کردن، خود را نادان نشان دادن: گول بس کن خویش را غره مشو، آفتابی را رها کن ذره شو، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بول کردن
تصویر بول کردن
شاشیدن گمیز ریختن چامیدن شاشیدن ادرار کردن گمیز انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مچل کردن
تصویر مچل کردن
کسی را دست انداختن و مورد تمسخر قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
((کَ دَ))
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میل کردن
تصویر میل کردن
((مِ یْ. کَ دَ))
رغبت کردن، خوردن و آشامیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
لنموذجٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
Fashion
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
concevoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
デザインする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
ڈیزائن کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
לעצב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
kubuni
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
ออกแบบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
디자인하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
设计
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
progettare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
tasarlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
merancang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
ডিজাইন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
डिजाइन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
diseñar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
проектувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
проектировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
projektować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
entwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
modelar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مدل کردن
تصویر مدل کردن
ontwerpen
دیکشنری فارسی به هلندی